البته یادم هست که ۱۲ سالم بود و بخاطر کلاس درس از روستای چارک به بوشهر آمدم و مادر و خواهرم همراهم بودند، سر خیابان هرچه ایستادیم ماشین نبود، داشت وقت می گذشت به ناچار عقب وانتی سوار شدیم و باد کف وانت می پیچید و برگ های کاه را به صورت ما می زد. …
ادامه نوشته »